به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 90، آبان ماه 1385 

 

 

 

اهداف واقعی "جنبش اصلاح‌طلبی" از زبان حجاریان!

 

"در ایران اگر احزاب اصلاح‌طلب نبودند، جنبش چریکی راه افتاده بود. اگر آقای ناطق نوری سرکار می‌آمد، حتما یک عده‌ای می‌رفتند توی فاز چریکی".... این بخشی از سخنان سعید حجاریان، یکی از مؤسسین وزارت اطلاعات جهنمی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی، یکی از خالقین "سربازان گمنام امام زمان" و بالاخره یکی از استراتژیست‌های حکومت و "مغز متفکر اصلاحات" می‌باشد که اخیرا در مصاحبه‌ای با خبرگزاری فارس، از سوی او عنوان شده است. او در بخش دیگری از اظهارات خود اضافه می‌کند که "ما ضربه‌گیر بودیم، از دو طرف؛ اصلاح‌طلبی یعنی همین!" و در ارتباط با "نسخه جدید" پیشنهادی خود می‌گوید که شعار او اکنون "اصلاحات مرد! زنده باد اصلاحات؛ کدام اصلاحات زنده باد!" می‌باشد.

 

سخنان فوق که پس از پایان دو دور ریاست‌جمهوری خاتمی فریبکار "اصلاح‌طلب" از زبان یک مقام امنیتی سابق جمهوری اسلامی مطرح می‌شود به هیچوجه اغراق‌گوئی نیست. این موضوع در همان زمان در میان بسیاری از مردم ایران به گونه‌ای مطرح بود و امروز اعتراف به آن یکبار دیگر جوهر ضدخلقی و اهداف فریبکارانه "پروژه اصلاحات" که اساسا برای سرکوب مردم و جلوگیری از رادیکالیزه‌شدن جنبش انقلابی توده‌های تحت ستم و "ضربه‌گیری" سازماندهی شده بود را نشان می‌دهد. سخنان حجاریان در عین حال انعکاس هراس وحشتناک طبقه حاکم یعنی سرمایه‌داران زالوصفت وابسته و دست‌اندرکاران و متفکران رژیم حامی آنان از گرایش مردم به‌جان‌آمده، به عالی‌ترین شکل مبارزه سیاسی یعنی مبارزه مسلحانه و اعمال قهر انقلابی‌ست. بیهوده نیست که آقای حجاریان که یکی از مشغولیات چند ساله اخیرش در دستگاه حاکم "ردیه‌نویسی" برعلیه "مبارزه مسلحانه" و تبلیغ "مبارزه مصلحانه" بوده است اکنون نیز در شرایطی که رسوایی "افسانه اصلاح‌طلبی" جمهوری اسلامی بر هر کودک دبستانی نیز معلوم شده همچنان پرچم شکسته "اصلاحات" را در هوا می‌چرخاند تا به خیال خود از راه افتادن "جنبش چریکی" در میان جوانان جلوگیری کند. امروز پس از گذشت قریب به یک دهه از خرداد 1376 که خاتمی فریبکار با پرچم "جنبش اصلاحات" روی کار آمد، برای درک بهتر آنچه که امروز سعید حجاریان در رابطه با پروژه "احزاب اصلاح‌طلب" و کارکرد آن برای مقابله با "جنبش چریکی" مطرح می‌کند لازم است شرایط دوره مورد نظر را هرچند بطور مختصر مورد کنکاش و بازبینی قرار دهیم.

 

رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی در دوره رفسنجانی و بویژه در اواخر دوره ریاست‌جمهوری او با موجی از یک بحران انقلابی در سطح جامعه روبرو شده بود. پیشبرد سیاست‌های خانه‌خراب‌کن امپریالیستی زیر نام "بازسازی" و فقر و فلاکت وحشتناک ناشی از اعمال این سیاست‌ها بر زندگی میلیون‌ها تن از کارگران و زحمتکشان و سرکوب سیستماتیک و گسترده توده‌های تحت ستم، بار دیگر موجب سر برآوردن موج سهمگینی از مطالبات متراکم و جنبش توده‌های بجان‌آمده برعلیه نظم ضدخلقی حاکم گشته بود. اعتصابات کارگری به شکل کم‌سابقه‌ای رشد کرده بود. حرکات اعتراضی رادیکال در سطح جنبش دانشجویی در تهران و سایر شهرها، شورش‌های قهرآمیز توده‌ای در اراک و قزوین و تبریز و همدان و مشهد و... زنگ خطر را برای سران جمهوری اسلامی به صدا درآورده بود و در کنار همه اینها رشد برخوردهای مسلحانه، پدیده "بسیجی کشی" و... حکومت را بشدت هراسان ساخته بود تا جایی که رفسنجانی "جامعه کارگری" را به یک "بمب ساعتی" تشبیه می‌کرد و گردانندگان وزارت اطلاعات با سرکشی به شهرهای شورش‌زده درصدد یافتن "ریشه‌های" خیزش برعلیه حکومت و بررسی این امر بودند که آیا در ورای این شورش‌ها و حرکات مسلحانه "تشکیلات‌های سیاسی" قراردارند، یا نه و آیا با توجه به سابقه درخشان جنبش دانشجویی در پرورش و تحویل روشنفکران و کادرهای انقلابی به جامعه (بویژه به جنبش مسلحانه و سازمان چریکهای فدایی و مجاهدین خلق در دهه 50) در سطح دانشجویان تشکیلات‌های مخفی متمایل به مبارزه مسلحانه و "جنبش‌های چریکی" شکل گرفته‌اند! در چنین اوضاع و احوالی بود که گردانندگان جمهوری اسلامی درمی‌یافتند که نظام دیکتاتوری حاکم به رغم تمامی جنایات و سرکوب‌های دهه 60 و اوایل دهه 70 با موج جدیدی از برآمد توده‌های بپاخاسته روبرو شده است که خاموش ساختن آن بجز کاربرد زور و سرکوب مطلق‌العنان به ابزارهای دیگری نیز نیاز دارد. "پروژه اصلاح‌طلبی" و علم‌کردن خاتمی فریبکار در جریان نمایش انتخاباتی خرداد 76 که خود را نماینده مطالبات توده‌های تحت ستم ما جا می‌زد، پاسخ طبقه حاکم به چنین اوضاع بحرانی‌ای بود. با گماردن خاتمی در پست ریاست جمهوری و نمایش صندوق‌های انتخاباتی ازپیش‌پرشده با "20 میلیون رای"، رژیم جمهوری اسلامی کوشید انرژی انقلابی توده‌های بجان آمده و آماده انفجار را در پشت سر خاتمی فریبکار کانالیزه کرده و با ایجاد توهم "اصلاح‌پذیری" نظام سرمایه‌داری وابسته، خاتمی را صد البته با کمک تبلیغات کرکننده امپریالیستی و مماشات‌طلبی‌های بخش بزرگی از به‌اصطلاح اپوزیسیون در رأس جنبش اعتراضی توده‌ها بنشاند. بقیه ماجرا در طول 8 سال حکومت ننگین خاتمی فریبکار و "جنبش اصلاح‌طلبی" برای همگان معلوم است. هر چند که جنبش دانشجوئی- مردمی 18 تیر در همان آغاز نقاب از چهره فریبکار خاتمی دریده و در عین حال انرژی انقلابی نهفته در میان مردم مبارز ایران را به عینه به نمایش گذاشت، ولی در هر حال، با "پروژه کلان اصلاحات" بود که خاتمی سیاست‌های خانه‌خراب‌کن رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی را هرچه وسیع‌تر پیش برده و با استفاده از حربه سرکوب و فریب توانست 8 سال بیشتر برای این رژیم ددمنش وقت بخرد و سلطه ننگین آن را بر حیات کارگران و خلق‌های تحت ستم ما حفظ نماید. تجربه 8 سال زمامداری خاتمی یکبار دیگر نشان داد که در شرایط سلطه نظام سرمایه‌داری وابسته، نظامی که دیکتاتوری عنان‌گسیخته روبنای ذاتی آن را تشکیل می دهد، سخن‌گفتن ازانجام اصلاح و رفرم و هرگونه خواست دمکراتیک توسط طبقه حاکم افسانه‌ای بیش نیست.

 

امروز با گذشت نزدیک به یک دهه از عروج و افول "پروژه کلان اصلاحات" آقای حجاریان و یارانش در جمهوری اسلامی، حال حتی "مغز متفکر و معمار اصلاحات"  نيز اعتراف می‌کند که اهداف اصلی این پروژه و روی‌کارآوردن خاتمی جلوگیری از "راه‌افتادن جنبش چریکی" و "ضربه‌گیری" برای نظام بود و درست به خاطر احساس موفق‌بودن اهداف ضدخلقی این پروژه است که او با وقاحت تمام می‌کوشد زیر شعار "کدام اصلاحات زنده باد!" بار دیگر مرحله جدیدی از فریبکاری را آغاز و هنوز به توهم امکان اصلاحات در نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی دامن بزند.

 

تاریخ 28 سال حکومت دیکتاتوری مطلق‌العنان و تبهکارانه رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی با اعمال بی‌وقفه جنایت و سرکوب و ظلم برعلیه کارگران و خلق‌های تحت ستم ما آغشته شده است. اما از سوی دیگر، این تاریخ سیاه با مبارزات دلیرانه توده‌های تحت ستمی گره خورده است، که به رغم تمامی این جنایات و رعب و وحشت و اختناق اعمال شده از سوی حکومت، هیچگاه از مبارزه برعليه آن از پا ننشسته و هر روز و هر ماه و هر سال با هرآنچه که در توان داشتند به مقابله با آن برخاسته‌اند. در این چارچوب،  گرایش طبیعی توده‌ها برای دست‌بردن به سلاح و مبارزه مسلحانه در مقابل یک دشمن تا بن دندان مسلح و وحشی که کوچکترین مبارزه و مخالفت سیاسی را نیز برنمی‌تابد، بخش لایتجزای این کشاکش طبقاتی را تشکیل داده است. به جرأت می‌توان گفت که در طول تاریخ معاصر کشور ما کمتر رژیمی را می‌توان یافت که با چنین سطحی از مقاومت و امواج مبارزات توده‌ای و مبارزه قهرآمیز روبرو بوده باشد. درست به دلیل همین واقعیت یعنی وجود یک جنبش توده‌ای دائما در حال تراکم و انفجار برعلیه نظام حاکم است که ما می‌بینیم، جمهوری اسلامی هر بار که با خطر لبریزشدن و انفجار این جنبش روبرو شده کوشیده است تا با دست‌یازیدن به جنایات عظیم‌تر و فریبکاری‌های سخیف‌تر، مبارزات توده‌ها و جنبش انقلابی آنها را سرکوب نموده و یا با تاکتیک‌های ضدانقلابی آن را از محتوای انقلابی تهی کرده و به کجراه ببرد. اگر به تاریخ حیات ضدخلقی جمهوری اسلامی نظر افکنیم می‌بینیم که این رژیم سرکوبگر چگونه موج عظیم و تهدیدکننده جنبش توده‌های تحت ستم  در سال 60 را با براه‌انداختن بساط دار و اعدام و شکنجه در سطح جامعه و در سیاهچال‌ها به عقب راند و بقای حکومت ضدخلقی خود را با اعمال فجیع‌ترین جنایات تا چند سالی تضمین کرد. سپس هنگامی که در اواخر جنگ ضدخلقی ایران عراق، این رژیم با چشم‌انداز اوج‌یابی دوباره جنبش دلاورانه توده‌ها و خطر انقلاب روبرو شد، سران حکومت با دست‌زدن به یک جنایت فجیع، نسلی از بهترین فرزندان انقلابی و مبارز توده‌ها را در جریان فاجعه قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال 67 از دم تیغ گذراندند تا باز هم چند صباحی دیگر بر عمر ننگین نظام خویش بیفزایند. اما مدت زمان کوتاهی پس از این جنایت، بار دیگر در دوره زمامداری رفسنجانی مزدور، مارش عظیم شورش‌های توده‌ای و اعتصابات کارگری و دانشجویی و حرکات قهرآمیز و مسلحانه، حاکمیت جمهوری اسلامی و کل نظام ضدخلقی را به چالش طلبید؛ این بار نیز دست‌اندرکاران جمهوری اسلامی به میدان آمده و برای حفظ و دوام حکومت ضدمردمی و وابسته‌شان پروژه مرکب "قتل درمانی" و "اصلاح‌طلبی" را سازمان دادند و با بیرون‌کشیدن خاتمی فریبکار از صندوق‌های مارگیری‌شان در 2 خرداد 1376 و جا زدن او به عنوان نماینده "جامعه مدنی" در جمهوری اسلامی، مدافع"دمکراسی"، "اصلاحات"، "حقوق زنان" و... کوشیدند تا او را مظهر مطالبات و مبارزات حق‌طلبانه توده‌های تحت ستم جا زده و حاصل "انتخاب آزادانه" مردم به‌جان‌آمده معرفی کنند. تاکتیکی که به رغم افشای آن از جمله توسط یکی از نیروهای واقعی مدافع منافع توده‌ها یعنی چریکهای فدایی خلق، بدلیل موازنه نیروی انقلاب و ضدانقلاب در آن دوره و حمایت‌ها و تبلیغات وحشتناک طبقه حاکم و اربابان امپریالیست‌اش و همچنین مساعدت‌های بی‌شائبه طیفی از سازشکاران و دوستان نادان خلق- که فریب تبلیغات حکومت را خورده و می‌پنداشتند که دیکتاتوری حاکم با تن‌دادن به "دمکراسی" به مردم تحت ستم امکان انتخاب "آزاد" و یا "انتخاب بین بد و بدتر" داده- سرانجام موثر افتاد و رژیم جمهوری اسلامی در طول مدت حکومت خاتمی فریبکار با پروژه "اصلاح‌طلبی" توانست 8 سال دیگر برای بقای ننگین خویش وقت بخرد و بقول حجاریان از راه‌افتادن "جنبش چریکی" و با "ضربه‌گیری" از اوج‌یابی مبارزات انقلابی جلوگیری کند. به این ترتیب "جنبش اصلاحات" مورد اشاره حجاریان، در حقیقت امر در شرایط مشخص سال‌های 70 همان نقش ضدانقلابی‌ای را برای طبقه حاکم ایفاء کرد که کشتار سال 60 و قتل‌عام سال 67؛ یعنی نقش سرکوب انقلاب و منحرف‌کردن و زایل ساختن رادیکالیسم انقلابی جنبش توده‌ها و جلوگیری از ارتقاء سطح این مبارزات به یک مبارزه انقلابی قهرآمیز سراسری که سرانجام بساط ضدخلقی رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و نظام حاکم را از بیخ و بن برکند.

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com